تمام حرف های نگفته ام

ساخت وبلاگ

امکانات وب

مثل هرسال تاسوعا و عاشورا رفتیم روستا. من خیلی وقته که نسبت به همه چیزایی که به مذهب و دین مربوط میشن بی اهمیت شدم. برام مهم نیست. حتی گاهی اوقات گارد هم میگیرم در برابر دین... برا اینکه ناامید شدم. خدا خیــــــــــــــــــلی ناامیدم کردم. ولی توی این یکی دو روزه یه جوری شدم. ناخداگاه اشک توی چشمم جمع میشد. دلم به حال خودم سوخت. پشیمون شدم از این کارام. خدایا خیلی ازت دور شدم... خیلی چیزا رو توی زندگی از دست دادم. ترسیدم از این که دارم یواش یواش تو رو از دست میدم... خدایا مراقبم باش... تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 191 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 12:55

مامان دلمو شکست. خیــــــــلی ناراحتم ازش. چند ثانیه تحمل نکرد برا خودش حکم صادر کرد و رفت!!... بدرک مثل همیشه باید خفه بشم.   +به اندازه کافی توی کشور افسردگی و ناراحتی داریم... دو ماه عزاداری رو کجای دلم بذارم؟! دوماه ترس و لرز از همه. جرئت نکنی اون لباسی رو که دوس داری بپوشی چون رنگش شاده! چون اگر ببینن میگیرن میبرن چوب توی ماتحتت میکنن!... بابا بس کنید یه صداهای خوفناکی داره از بیرون میاد!!! مردم چون جرئت شادی کردن ندارن از محرم به عنوان کارناوال شادی استفاده میکنن کاش همه همینقدر که ظاهر سازی میکردن با ایمان و مومن بودن. خدا شاهده ایران گلستون میشد. اینای تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 188 تاريخ : جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 16:10

دو روزه از شدت تهوع لب به هیچی نزدم، فقط امروز مامان به زور یکم چایی نبات به خوردم داد. این همه هی میگفتم دو سه کیلو باید وزن کم کنم، فک کنم تو این دو روز حدود دو کیلویی کم شده باشه وزنم

تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 168 تاريخ : چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 19:48

هنـــــــــوز مثل همیشه و هرروز درگیر زندگی پوچ و بی هدفم هستم... واقعاً هیچ هدفی ندارم فعلاً. الکی و سرزبونی درباره دکتری با مامان حرف میزنم، اونم فقط برای اینکه مامان امیدواربشه به من!... در صورتیکه خودم خیـــــــــلی وقته قطع امید کردم، به حدی که کارای پایان نامه رو رها کردم و هیچ تمایلی برای انجامشون ندارم.  کاش یکی پیدا میشد منو هل بده. کاش میشد شب میخوابیدم و صبح که بیدار میشدم حداقل 7-8 سالی جلو میرفتم. کـــــــــــــاش... تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 179 تاريخ : چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 19:48